السلام علیک یا صاحب الزمان
انتظار و بردبارى ما را وسعتى است از هابیل تاکنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان
و آوردن مژده ظهور امام زمان (عج)
سنگینى بار انتظار بر پشت ما، سنگینى یک سال و دو سال نیست سنگینى یک قرن و دو قرن نیست. حتى از زمان تودیع یازدهمین خورشید نیست.
تاریخ انتظار و شکیبایى ما به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است بر مىگردد، به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست و بر گلوى مظلومیت نشست، به آن سم اسبهاى کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد. به آن جنایتى که دست و پاى مردانگى را برید.
از آن زمان تاکنون ما به آب حیات انتظار زندهایم، انتظار ظهور منتقم خون حسین(ع).
تاریخ استقامت ما از آن زمان هم دورتر مىرود، از عاشورا مىگذرد و به بعثت پیامبر اکرم(ص) مىرسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و کفر و شرک و عنا و فسادى که جهان آن زمان را پوشانده بود و عده مىفرمود که کسى خواهد آمد. نامش نام من، کنیهاش کنیه من، لقبش لقب من، دوازدهیمن وصى من خواهد بود و جهان را از توحید و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود.
اما تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها بر مىگردد، به مظلومیت و تنهایى عیسى، به غربت موسى، به استقامت نوح و از همه اینها گذر مىکند تا به مظلومیت هابیل مىرسد.
انتظار و بردبارى ما را وسعتى است از هابیل تاکنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان (عج)....
شرم الشیخ کوفه است و
جنوب، نینوا!
دارد جنوب شبیه کربلا می شود
مدیترانه، فرات است
فرات، عبای توست!
برای این همه زخمی
برای این همه بی کفن
تنها ردای مهربان تو مانده است!
وگرنه این سران
دشداشههاشان را
پرچم صلح کردند و فروختند
شاید اگر نبود نفت میجنگیدند
دیروز، ذوالفقار را
با قطعنامهها
تاق زدند
امروز منتظرند
که از قطعنامهها
زمین و نان
فرشته و غلمان ببارد!
بارید!
و قطعنامه همین بمبی ست
که دارد میبارد!
جنوب غرق خون است و
غزه آهوی زخمی
تو تنها مانده ای نصرالله!
در خیبری به نام جنوب
و هواپیماها دارند خندق می کنند و
کودکان زخمی تشنه اند
تو رفته ای از شریعه آب بیاوری
در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی
اوضاع روزگار بد نیست
از سران عرب
یکی با شمشیری از طلا بر کمر
دارد ریشش را خضاب میکند و
یکی
همیشه در مواقع حساس
به سجده میرود
شیخ فلان
تا دشداشه را عوض کند
شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عکسش
شاه کوچک تا برگردد از تعطیلات آمریکایی
دیر خواهد شد
نماد ارتش عربی
پلیس مصراست
که همچنان حمله می کند به الازهر!
جان بولتون دارد پارس میکند در سازمان ملل!
تنها تو مانده ای نصرالله!
پس شمشیر را پس بگیر و
اسب را پس بگیر و
شریعه را پس بگیر و
غیرت عربی را پس بگیر
که پادشاهان عرب
شیهه اسبان مردهاند!
جانبازی که با 236 عمل جراحی همچنان درد می کشد
ایثار و صبر و استقامت در برابر جانباز محمد تقی خوانساری سر تعظیم فرود میآورد و اعتراف به کوچکی میکند. او پس از 236 بار تحت عمل جراحی قرار گرفتن همچنان درد میکشد
.خوانساری از جمله ایثارگرانی است که تمام بدنش آماج گلولهها و خمپارههای دشمن شده است.
او در طول 8 سال دفاع مقدس در جبهههای غرب و جنوب کشور حضور داشته و 11 بار مجروح شده است که 8 مورد آن از ناحیه اندامها و سه مورد دیگر جراحت شیمیایی بوده است.
وی دست چپ و لگن خود را از دست داده و 236 بار مورد عمل جراحی قرار گرفته است. ریه، پا و سایر اندامهای وی نیز بهشدت دچار آسیب دیدگی است و جراحت شیمیایی 16 ماه او را در کما برده است.
این جانباز برادر دو شهید بهنامهای محمدنقی و محمد جعفر خوانساری است و قبل از شروع جنگ نیز در مرزهای کشور با توطئههای صدامیان و ضد انقلابها مبارزه میکرد.
در دوران ستم شاهی هم 11 ماه در زندان ساواک بهسر برده و مورد شکنجههای دژخیمان طاغوت قرار گرفته است. او برای مداوای بهتر از مسئولان برای اعزام به خارج از کشور استمداد طلبیده است و همچنان «درد» میکشد.
انتهای پیام
على شریعتى
سمند شوق مىراند بسیجى
سرود وصل مىخواند بسیجى
تو مفهوم شکفتن را چه دانى؟
طریق عشق مىداند بسیجى
یا على، دعایم کن!
مادر، سلام! سلامت باشى الاهى....
از طلائیه برایت نامه مىنویسم؛ واژه هایم طلایىترین لحظههاى خود را فریاد مىزنند. مادر، دلم برایت به اندازه مادر تنگ شده. مىخواستم اشک هایم را با نامه پست کنم برایت؛ اما یاد قلب بیمار تو افتادم، گفتم که صلاح نیست.
مادر جان، من امشب با شب خیلى خودمانىام. مىخواهم تا صبح با چشمانم سجده کنم. به شب از سحر مىگویم که آغاز لحظههاى ناب جدایى است. ستارهها این جا به من مىخندند. مادر به بچه محلها سلام برسان؛ داداش را ببوس و بگو که من گفتم، شاید از فردا تو تنها امید پدر شوى؛ تنها!
اگر نامه خط خوردگى دارد، به خاطر سرفههاى من است؛ آخر آسمان این جا چندان آبى نیست. سینهام خش خش مىکند، مثل برگهاى پاییزى....
مادر، این «چفیه» هم سجاده است هم قلک اشکهایم. رفیق بدى هم نیست. شیمیایى که مىزنند به خیال خودش مرا مدد مىکند. مادر، جبهه براى من از مدرسه بیشتر درس داشت. این جا همه معلمها شاگردند و همه شاگردها معلم. مادر، بابا خودش گفت ایرانى جماعت ننگ نمىپذیرد. من خلف نیستم، اگر زیر بار ذلت بروم.
مادر، این جا صداى پاى باران به گوش مىرسد. تو را به خدا دیگر نامه ننویس. نپرس چرا که بغضم مىترکد...
مادر، من و ما مىجنگیم تا خدایىترین آسمان جهان مال تو باشد. برایم دعا کن؛ براى دلت دعا مىکنم.... یا على.
حکایت نشریه آمریکایی از ساده زیستی رهبر انقلاب |
مجله آمریکایی تایم با اشاره به درایت مقام معظم رهبری در عین حفظ تواضع در زندگی شخصی، ایشان را فردی ساده زیست دانست. یکی از مسئولان عالی رتبه ایران میگوید: «زمانی که با ایشان صحبت میکنید، احساس میکنید با مردی خاکی صحبت میکنید که در همان زمان بیش از هر زمان دیگر، همه چیز را در دست خود دارد.» |