سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از جنس آسمان
خیرى را که آتش دوزخ در پى بود خیر نتوان به حساب آورد ، و شرّى را که پس آن بهشت بود ، شرّ نتوان وصف کرد . هر نعمتى جز بهشت خوارست ، و هر بلایى جز آتش دوزخ عافیت به شمار . [نهج البلاغه]
>> ( جمعه 85/5/27 :: ساعت 8:8 صبح)

السلام علیک یا صاحب الزمان

انتظار و بردبارى ما را وسعتى است از هابیل تاکنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان
 و آوردن مژده ظهور امام زمان (عج)

سنگینى بار انتظار بر پشت ما، سنگینى یک سال و دو سال نیست سنگینى یک قرن و دو قرن نیست. حتى از زمان تودیع یازدهمین خورشید نیست.
تاریخ انتظار و شکیبایى ما به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است بر مى‏گردد، به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست و بر گلوى مظلومیت نشست، به آن سم اسبهاى کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد. به آن جنایتى که دست و پاى مردانگى را برید.
از آن زمان تاکنون ما به آب حیات انتظار زنده‏ایم، انتظار ظهور منتقم خون حسین(ع).
تاریخ استقامت ما از آن زمان هم دورتر مى‏رود، از عاشورا مى‏گذرد و به بعثت پیامبر اکرم(ص) مى‏رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و کفر و شرک و عنا و فسادى که جهان آن زمان را پوشانده بود و عده مى‏فرمود که کسى خواهد آمد. نامش نام من، کنیه‏اش کنیه من، لقبش لقب من، دوازدهیمن وصى من خواهد بود و جهان را از توحید و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود.
اما تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها بر مى‏گردد، به مظلومیت و تنهایى عیسى، به غربت موسى، به استقامت نوح و از همه اینها گذر مى‏کند تا به مظلومیت هابیل مى‏رسد.
انتظار و بردبارى ما را وسعتى است از هابیل تاکنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان (عج)....


  نوشته های دیگران ()
>> ( پنج شنبه 85/5/12 :: ساعت 11:19 عصر)


شرم الشیخ کوفه است و
جنوب‌، نینوا!
دارد جنوب شبیه کربلا می شود
مدیترانه‌، فرات است
فرات‌، عبای توست!
برای این همه زخمی
برای این همه بی کفن
تنها ردای مهربان تو مانده است!

وگرنه این سران
دشداشه‌هاشان را
پرچم صلح کردند و فروختند
شاید اگر نبود نفت می‌جنگیدند
دیروز، ذوالفقار را
با قطعنامه‌ها
تاق زدند
امروز منتظرند
که از قطعنامه‌ها
زمین و نان
فرشته و غلمان ببارد!
بارید!
و قطعنامه همین بمبی ست
که دارد می‌بارد!

جنوب غرق خون است و
غزه آهوی زخمی
تو تنها مانده ای نصرالله!
در خیبری به نام جنوب
و هواپیماها دارند خندق می کنند و
کودکان زخمی تشنه اند
تو رفته ای از شریعه آب بیاوری
در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی

اوضاع روزگار بد نیست
از سران عرب
یکی با شمشیری از طلا بر کمر
دارد ریشش را خضاب می‌کند و
یکی
همیشه در مواقع حساس
به سجده می‌رود
شیخ فلان
تا دشداشه را عوض کند



شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عکسش
شاه کوچک تا برگردد از تعطیلات آمریکایی
دیر خواهد شد
نماد ارتش عربی
پلیس مصراست
که همچنان حمله می کند به الازهر!
جان بولتون دارد پارس می‌کند در سازمان ملل!

تنها تو مانده ای نصرالله!
پس شمشیر را پس بگیر و
اسب را پس بگیر و
شریعه را پس بگیر و
غیرت عربی را پس بگیر
که پادشاهان عرب
شیهه اسبان مرده‌اند!


  نوشته های دیگران ()
>> ( سه شنبه 85/4/20 :: ساعت 9:37 عصر)

جانبازی که با 236 عمل جراحی همچنان درد می کشد

ایثار و صبر و استقامت در برابر جانباز محمد تقی خوانساری سر تعظیم فرود می‌آورد و اعتراف به کوچکی می‌کند. او پس از 236 بار تحت عمل جراحی قرار گرفتن همچنان درد می‌کشد.

خوانساری از جمله ایثارگرانی است که تمام بدنش آماج گلوله‌ها و خمپاره‌های دشمن شده است.

او در طول 8 سال دفاع مقدس در جبهه‌های غرب و جنوب کشور حضور داشته و 11 بار مجروح شده است که 8 مورد آن از ناحیه اندام‌ها و سه مورد دیگر جراحت شیمیایی بوده است.

وی دست چپ و لگن خود را از دست داده و 236 بار مورد عمل جراحی قرار گرفته است. ریه، پا و سایر اندام‌های وی نیز به‌شدت دچار آسیب دیدگی است و جراحت شیمیایی 16 ماه او را در کما برده است.

این جانباز برادر دو شهید به‌نام‌های محمد‌نقی و محمد جعفر خوانساری است و قبل از شروع جنگ نیز در مرزهای کشور با توطئه‌های صدامیان و ضد انقلاب‌ها مبارزه می‌کرد.

در دوران ستم شاهی هم 11 ماه در زندان ساواک به‌سر برده و مورد شکنجه‌های دژخیمان طاغوت قرار گرفته است. او برای مداوای بهتر از مسئولان برای اعزام به خارج از کشور استمداد طلبیده است و همچنان «درد» می‌کشد.

انتهای پیام


  نوشته های دیگران ()
>> ( پنج شنبه 85/4/15 :: ساعت 11:49 صبح)

على شریعتى
سمند شوق مى‏راند بسیجى
سرود وصل مى‏خواند بسیجى‏
تو مفهوم شکفتن را چه دانى؟
طریق عشق مى‏داند بسیجى‏
یا على، دعایم کن!
مادر، سلام! سلامت باشى الاهى....
از طلائیه برایت نامه مى‏نویسم؛ واژه هایم طلایى‏ترین لحظه‏هاى خود را فریاد مى‏زنند. مادر، دلم برایت به اندازه مادر تنگ شده. مى‏خواستم اشک هایم را با نامه پست کنم برایت؛ اما یاد قلب بیمار تو افتادم، گفتم که صلاح نیست.
مادر جان، من امشب با شب خیلى خودمانى‏ام. مى‏خواهم تا صبح با چشمانم سجده کنم. به شب از سحر مى‏گویم که آغاز لحظه‏هاى ناب جدایى است. ستاره‏ها این جا به من مى‏خندند. مادر به بچه محل‏ها سلام برسان؛ داداش را ببوس و بگو که من گفتم، شاید از فردا تو تنها امید پدر شوى؛ تنها!
اگر نامه خط خوردگى دارد، به خاطر سرفه‏هاى من است؛ آخر آسمان این جا چندان آبى نیست. سینه‏ام خش خش مى‏کند، مثل برگ‏هاى پاییزى....
مادر، این «چفیه» هم سجاده است هم قلک اشک‏هایم. رفیق بدى هم نیست. شیمیایى که مى‏زنند به خیال خودش مرا مدد مى‏کند. مادر، جبهه براى من از مدرسه بیش‏تر درس داشت. این جا همه معلم‏ها شاگردند و همه شاگردها معلم. مادر، بابا خودش گفت ایرانى جماعت ننگ نمى‏پذیرد. من خلف نیستم، اگر زیر بار ذلت بروم.
مادر، این جا صداى پاى باران به گوش مى‏رسد. تو را به خدا دیگر نامه ننویس. نپرس چرا که بغضم مى‏ترکد...
مادر، من و ما مى‏جنگیم تا خدایى‏ترین آسمان جهان مال تو باشد. برایم دعا کن؛ براى دلت دعا مى‏کنم.... یا على.





  نوشته های دیگران ()
>> ( دوشنبه 85/4/12 :: ساعت 2:17 عصر)

حکایت نشریه آمریکایی از ساده زیستی رهبر انقلاب

  مجله آمریکایی تایم با اشاره به درایت مقام معظم رهبری در عین حفظ تواضع در زندگی شخصی، ایشان را فردی ساده زیست دانست. 
   
  مجله آمریکایی تایم می‌نویسد: قدرتمندترین مرد ایران از زرق و برق مسئولیت اجتناب می‌کند. آیت الله خامنه‌ای رهبر عالی مذهبی ایران، در سطح یک روحانی متوسط در شهرهای کوچک زندگی می‌کند. وی دیدارهای خود را در دفاتر کوچک و بدون آلایش در مرکز تهران انجام داده و معمولا در این دیدارها تنها یک عبای ساده مشکی پوشیده و بر روی زمین می‌نشیند.

 یکی از مسئولان عالی رتبه ایران می‌گوید: «زمانی که با ایشان صحبت می‌کنید، احساس می‌کنید با مردی خاکی صحبت می‌کنید که در همان زمان بیش از هر زمان دیگر، همه چیز را در دست خود دارد.»


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 1
بازدید دیروز:  0
مجموع بازدیدها:  80775
منوها
» درباره خودم «


از جنس آسمان


» آرشیو مطالب «

زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385

» لوگوی وبلاگ «