سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از جنس آسمان
از ستم بپرهیزید که دلهایتان را ویران می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
>> ( پنج شنبه 85/9/30 :: ساعت 11:47 صبح)

به مناسبت شهادت حضرت جواد الائمه (ع)
مریم صباغ زاده ایرانی
«ام فضل» در اندوهی بی پایان غرق است. روزهای بی شماری از خود پرسیده است چرا محمدبن علی آنطور که باید توجهی به او ندارد. روزهای بی شماری از خود پرسیده است چرا تمام وقت او پای گهواره طفل تازه تولد یافته اش می گذرد. در تمامی این روزها مقصری جز «سمانه»، نیافته است. سمانه، این کنیز سیه چرده مغربی، مادر فرزند محمد بن علی است؛ در حالی که ام فضل دختر خلیفه ماضی، مأمون است او نمی تواند فرزندی به دنیا آورد. او در خانه همسر قبلی اش هم از نعمت مادری محروم بوده است و این برایش درد بزرگی است.
رنجیدگی ام فضل به حدی است که خلیفه معتصم، هم متوجه می شود. او هم به نوعی دیگر، محمدبن علی را مایه تشویش خاطر خود می پندارد. بخصوص از چندی پیش که در جمع قاضیان بغداد، کار قضاوت محمد بن علی را شاهد بوده است. معتصم با خودش واگویه می کند: «چطور ممکن است قاضی القضات بغداد باشی و ندانی حکم یک سارق چیست؟» و در ذهنش «ابی دواد» را محکوم می کند. باز واگویه می کند: «چطور ممکن است خلیفه مسلمین بلاد عرب باشی و ندانی قاضی القضاتی ناکارآمد چون «ابی دواد» داری!» و دست بر دست می کوبد.
«ابی دواد» هم این روزها وضعی بهتر از آن دو ندارد. او که بر مسند قضاوت بغداد تکیه زده است، هرگز تلخی و گزندگی مجلس دربار معتصم را در روز محکومیت سارق شارع بغداد، از یاد نمی برد. آن روز که چندان دور نیست، او را به دربار معتصم، خلیفه عباسی خوانده بودند تا در مورد سارقی که به جرمش اعتراف کرده بود، نظر دهد. در آن مجلس، سایر قضات بغداد هم بودند معتصم اصرار داشت تا محمد بن علی هم به آن مجلس بیاید. آن روز معتصم در صدر مجلس و در میان قضات خود نشسته بود و دزد بینوا، در گوشه ای، در غل و زنجیر، منتظر فرمان قضات بود. یکی از قاضیان حد شرعی او را برای انجام عمل دزدی، قطع یک دست تا مچ، تشخیص داد؛ به زعم اینکه در تیمم به این قسمت از دست، نیاز است. بر سر این حکم، بحث درگرفت. از «ابی دواد» قاضی القضات بغداد خواسته شد تا رأی خود را بدهد. او حد شرعی را، قطع دست سارق تا آرنج تشخیص داد؛ برای اینکه در وضو، دست را تا آرنج می شویند. معتصم در ذهن خود داشت دو رأی قاضیان برجسته بغداد را سبک و سنگین می کرد تا از آن میان، یکی را انتخاب کند. در این حال ابی دواد» فرصت را غنیمت شمرد و به گمان خود خواست تا موقعیت محمد بن علی(ع) را نزد خلیفه، تضعیف کند؛ برای همین اصرار کرد تا او هم رأیش را بگوید. «ابی دواد» از کجا می دانست جوانی تازه سال قادر است ذهن مشوش و توطئه گر معتصم را مجاب کند!
محمدبن علی(ع)، نگاهی به معتصم انداخت و نگاهی به دزد. آنگاه رو به جمع کرد و گفت: «رأی من نه این است و نه آن. در نماز، هفت قسمت از بدن، در اختیار خداوند است که یکی کف دستی است که شما می خواهید این دزد را از آن محروم کنید. رأی من قطع چهار انگشت از دست اوست.» اینجا بود که «ابی دواد» به دوستش زرقان می گوید: «ای کاش بیست سال پیش از این مرده بودم تا در مجلس معتصم اینطور خوار و خفیف نمی شدم!»
به این ترتیب است که در بغداد و در دربار خلیفه عباسی توطئه ای شوم میان این سه نفر، شکل می گیرد. میان زنی که حسادتش به کنیزی محروم و بی پناه، او را تا حد «جعده» همسر امام حسن مجتبی(ع) تنزل می دهد. و قاضی القضاتی که حماقتش، او را وادار به دسیسه چینی می کند و خلیفه ای که پا جای پای برادرش مأمون می گذارد.
حالا خلوت خانه بی روح ام فضل است و سینی انگوری که از باغ انگورهای رازقی خلیفه، رسیده است. و دستی که خوشه ای می چیند و دانه ای در دهان می گذارد. حضرت در این اولین دانه، طعم ناخوشایند مرگ را می چشد، برای همین عبایش را به دوش می اندازد و به شتاب از در خارج می شود. کسی از او می پرسد: «کجا می روید؟» او که مهمان دارالخلافه بغداد است، می گوید: «خیرم در این است که از این خانه، دور شوم.» اما میان او و خانه ساده «سمانه مغربیه» در مدینه، فرسنگها فاصله است. تقدیر می خواهد امام جواد(ع) در بغداد، و به دست همسرش ام فضل، شهید شود.
  نوشته های دیگران ()
>> ( دوشنبه 85/9/20 :: ساعت 2:4 عصر)


یکی از کمونیستهای متعصب که در رژیم طاغوت به حبس ابد محکوم شده بود، می‌گفت: «من از بین شما اهل علم تنها به یک نفر ارادت فوق‌العاده دارم و او آقای دستغیب شیرازی است.» پرسیدم: «چگونه با ایشان آشنا شدی؟» گفت: «در زندان خوابیده بودم. نیمه‌های شب، سید پیر و لاغر اندامی‌ را وارد کردند. من تا دیدم یک معمم آمده است ،سرم را زیر لحاف کرده دوباره خوابیدم. نزدیک طلوع آفتاب حس کردم دستی مرا نوازش می‌کند. چشم گشودم. سید سلام کرد و گفت :« آقای عزیز ممکن است نمازتان قضا شود.» من با پرخاش و تندی گفتم : «من کمونیست هستم و نماز نمی‌خوانم.» آن بزرگوار فرمود: «پس خیلی ببخشید که بد خوابتان کردم!» صبح وقتی بیدار شدم او مجدداً عذرخواهی کرد چنانکه من از برخورد تند دیشب پشیمان شدم. آنگاه چون سید مسن بودند، پیشنهاد کردم روی سکوی مخصوص استراحت بروند، اما او نپذیرفت و گفت: «شما خیلی پیش از من زندانی شده‌اید و زحمت بیشتری متحمل گشته‌اید حق شماست که آنجا بمانید.» بدین ترتیب در مدتی که باهم در یک سلول زندانی بودیم، من ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.
شهید سید عبدالحسین دستغیب شیرازی
تاریخ تولد :1292
نام پدر :سید محمد تقی
تاریخ شهادت : 20/آذر/1360
محل تولد :
طول مدت حیات :-
محل شهادت :شیراز
مزار شهید :شیراز
سید عبدالحسین در عاشورای 1332ه. ق در شیراز متولد شد و از همان کودکی کمر به غلامی‌ حسین بست. تا سن 12 سالگی نزد پدر به تحصیل علم پرداخت و پس از فوت ایشان مراقبت و تکفل خانواده را بر عهده گرفت. مدتی بعد برای کسب معارف اسلامی‌ به نجف سغر کرد و در خدمت بزرگان دانش آموخت. هنگامیکه به شیراز بازگشت مردم او را به عنوان امام جماعت مسجد جامع برگزیدند. به دلیل کمبود جا برای نماز گزاردن، او تصمیم به تعمیر مسجد گرفته خود نیز دوشادوش مردم کارکرد. در سال 1341 با آغاز مبارزات حضرت امام (ره) ایشان نیز پیغام دادند که من هم در شیراز آماده‌ام و از آن تاریخ به بعد مستقیماً با امام (ره) در ارتباط بود. هر شب پس از نماز مغرب و عشاء برای نماز گزاران سخنرانی می‌کرد و به افشاگری ظلم طاغوتیان می‌پرداخت. به راستی دستغیب در سالهای او ج‌گیری انقلاب اسلامی‌ ایران ایشان مسئولیت نمایندگی مردم فارس در مجلس خبرگان را بر عهده گرفته و به فرمان امام و درخواست مردم امام جمعه شیراز شدند. آیت الله دستغیب که همواره از حافظان نظام مقدس جمهوری اسلامی‌ ایران بود، در روز جمعه 20 آذر 1360 (1402ه.ق) به دست منافقان کوردل، به شهادت رسید. یادش گرامی‌.
منبع:کتاب یادواره شهید آیت الله دستغیب
 
 

  نوشته های دیگران ()
>> ( دوشنبه 85/9/13 :: ساعت 10:40 صبح)

ابراهیم بن عباس می گوید: «هرگز ندیدم امام رضا(ع) به کسی ولو به یک کلمه جفا و بی مهری کند و نیز ندیدم که سخن شخصی را قطع نماید، بلکه صبر می کرد تا سخن او به آخر برسد، و ندیدم که آن حضرت تا آنجا که امکان داشت، تقاضای کسی را رد نماید، او هرگز پاهایش را کنار افرادی که در حضورش بودند دراز نمی نمود، و هرگز در حضور افراد تکیه نمی کرد، و هرگز ندیدم که آن حضرت به خدمتکاران و غلامان آزاد شده اش ناسزا بگوید، و ندیدم او را که آب دهانش را بیرون بیاندازد و هرگز او را ندیدم که خنده با صدا بکند، بلکه خنده اش تبسم و لبخند بود، وقتی که خلوت می کرد و کنار سفره می نشست همه خدمتکاران و غلامان حتی دربان های اسطبل ها را کنار سفره می نشاند و با هم غذا می خوردند.
آن حضرت شب ها کم می خوابید، بسیار سحرخیز بود، بیشتر شب ها را از آغاز تا صبح به عبادت می پرداخت، بسیار روزه می گرفت و روزه سه روز در هر ماه را حتماً انجام می داد و می فرمود: روزه سه روز هر ماه، معادل روزه همه زمان ها است، او کارهای نیک بسیار می کرد و غالباً آن را در شب های تاریک انجام می داد.
عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص184

چقدر با تو کبوتر ، چقدر با تو نگاه
چقدر آینه اینجا نشسته راه به راه
چقدر آمده و دل سپرده و رفته
چقدر مثل من اینجا رسیده تازه ز راه
سپهر سجده بر این در کند غروب غروب
فرشته بوسه بر این در زند پگاه پگاه
نمانده است برایم به جز دو گونه خیس
همینکه دیده ام از دور گنبدت را ..... آه
به چلچراغ تو امشب دخیل می بندم
دلم گرفته از این اتفاق های سیاه
ببین چگونه ز جور زمانه غدّار
کنار صحن تو آهوی دل گرفته پناه
فشانده است مرا روزگار خون در دل
نشانده است مرا آسمان به
شاعر:عباس شاهزیدی از اصفهان


  نوشته های دیگران ()
>> ( پنج شنبه 85/9/2 :: ساعت 11:51 صبح)

تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را فرا میگیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدن میگیرد. به کوچه باغهای حرم تو پناه می آورم و در سایه سار ملکوتی آن، نفسی تازه می نمایم. کنار نهر استجابت می نشینم و قطره ای می شوم در آبی زلال اشک های زائرانت. ضریح نورانی ات را در آغوش میگیرم و از بین شبکه های آن، مزار مطهر تو را تماشا می کنم. باورم نمی شود! آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ام! تو که زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است!
ادامه مطلب...
  نوشته های دیگران ()
>> ( شنبه 85/8/27 :: ساعت 12:50 عصر)

آن بزرگوار ولادت پیامبر (ص) را ولادت خیرات و برکات و کوبیدن ظلم و خاموش شدن بتکده‌ها و آتشکده‌ها می‌شمارد. و گسترش توحید و عدل در عالم را به واسطه پیامبر (ص) می‌داند.
امام درباره منزلت اجتماعی پیامبر (ص) می‌فرماید: ایشان از میان مستضعفان برخاست و از طبقه سه، و از توده بود. ایشان شبانی کرده بود، ولی به سبب ذاتی که داشت، خداوند او را انتخاب کرد.
در نگاه امام راحل (ره) پیامبر (ص) عابدی مقید به نماز، خیرخواه مردم، فروتن و خوش اخلاق و زاهد بود:
به قدری ریاضت کشید و قیام برای حق کرد که قدم‌هایش ورم کرد و از سوی خدا آیه (ماانزلنا علیک القرآن لتشقی) نازل گشت.
جبرئیل کلید خزائن ارض را برای ایشان آورد، ولی آن حضرت تواضع کرد و فقر را فخر خود دانست.
از بعضی از همسران رسول خدا نقل شده است: رسول الله (ص) با ما صحبت می‌کرد و ما با او صحبت می‌کردیم چون وقت نماز می‌شد، گویی او ما را نمی‌شناخت و ما او را نمی‌شناختیم؛ زیرا به خدا اشتغال پیدا می‌کرد.
ایشان وقتی کفار را ملاحظه می‌کرد مسلمان نمی‌شوند، غصه می‌خورد.
می‌خواست همه به عالم نور برسند و مبعوث شده بود برای این که هیاهوهایی را که در دنیا برای رسیدن به قدرت هست، از بین ببرد و خداخواهی در مردم ایجاد کند.
پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود. با آن که مقامش آن گونه بود، ولی خدمتگزار بود و خدمت می‌‌کرد. پیغمبر اکرم، که شخص اول و بنیانگذار اسلام و هدایت مردم بود، آیا هیچ وقت سلطه جو بود؟ با همین اشخاصی که رفقایش بودند، همه با هم دور هم می‌نشستند. سیاه و سفید مطرح نبود.
از طریق عامه منقول است که پیغمبر خدا (ص) وقتی غضب می‌فرمود اگر ایستاده بود، می‌نشست؛ و اگر نشسته بود، به پشت می‌خوابید، غضبش ساکن می‌شد. در صورتی که محارم الهی هتک می‌شد، یاری می‌جست و فقط برای خدا غضب می‌نمود.
اما شیوه امامان علیهم السلام و اولیای خدا و انبیا را حسن معاشرت و رفتار انسانی و الهی می‌داند و می‌فرماید: آنها خود را خدمتگزار مردم می‌دیدند و کارهایی را که باید انجام دهند، با حسن رفتار انجام می‌دادند.

( منبع:ایکنا)


  نوشته های دیگران ()
>> ( شنبه 85/8/27 :: ساعت 11:54 صبح)

آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام
تفسیر المیزان جلد شش صفحه 433
علامه طباطبایى رضوان الله تعالى علیه
1 ـ در معانى الاخبار به یک طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على(ع)و بطریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامش از على بن الحسین از حسن بن على(ع)
و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع)روایت شده که گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله که رسول خدا را براى مردم وصف مى‏کرد تقاضا کردم که مقدارى
از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان کند، بلکه به این وسیله علاقه‏ام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت: 
رسول خدا(ص)مردى بود که در چشم هر بیننده بزرگ و موقر مى‏نمود و روى نیکویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلندبالایان کوتاهتر بود، سرى
بزرگ و موئى که پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته میشد شانه مى‏زد، و اگر گیسوان مى‏گذاشت از نرمه گوشش تجاوز نمى‏کرد.رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریک و
طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود که در مواقع خشم از خود پر مى‏شد و این رگ به طورى براق بود که اگر کسى دقت نمى‏کرد خیال مى‏کرد
دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت کشیده بینى است، محاسن شریفش پر پشت و کوتاه و گونه‏هایش کم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و
دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و موى وسط سینه تا شکمش باریک بود، و گردنش در زیبائى چنان بود که تو گوئى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گوئى نقره
است، خلقى معتدل، بدنى فربه و عضلاتى در هم پیچیده داشت در حالى که شکمش ازسینه جلوتر نبود، فاصله بین دو شانه‏اش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود، مفاصل استخوانهایش
ضخیم و سینه‏اش گشاد و وقتى برهنه مى‏شد بدنش بسیار زیبا و اندامش متناسب بود، از بالاى سینه تا سره خطى از مو داشت، سینه و شکمش غیر از این خط از مو برهنه بود ولى از دو
ذراع و پشت شانه و بالاى سینه‏اش پر مو، و بند دستهایش کشیده و محیط کف دستش فراخ و استخوان‏بندى آن و استخوان‏بندى کف پایش درشت بود.سراپاى بدنش صاف و استخوانهایش
باریک و بدون برآمدگى بود، و گودى کف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو کف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى که آب بر آن قرار مى‏گرفت،
وقتى قدم برمى‏داشت تو گوئى آنرا از زمین مى‏کند و بارامى گام برمى‏داشت و با وقار راه مى‏پیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود که تو گوئى از کوه سرازیر مى‏شود،
و وقتى بجائى التفات مى‏کرد با تمام بدن متوجه مى‏شد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آنقدر نافذ بود که کسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر
کس برمى‏خورد در سلام از او سبقت مى‏جست.

ادامه مطلب


  نوشته های دیگران ()
>> ( پنج شنبه 85/8/25 :: ساعت 7:37 عصر)

بیا عاشقی را رعایت کنیم           زیاران عاشق حکایت کنیم

از آنان که خونین سفر کرده اند     سفر بر مدار خطر کرده اند


  نوشته های دیگران ()
>> ( پنج شنبه 85/8/25 :: ساعت 10:43 صبح)

گاهی اوقات که در سایه الطاف خداوند رحمان که دایره رحمتش کل انسانهای نیک و بد را شامل می شود، به بهانه های مختلف، انسان یاد مرگ و آخرت می افتد و لاجرم پرونده و سابقه خود را در طول مدت زندگانی اش مرور می کند با کارهایی روبرو می شود که گویا هنوز به درستی تکلیف خود را در مورد آنها نمی داند و یا اگر می داند جو غالب جامعه، خلاف آن را بر او تحمیل می کند و  او را در روزمرگی فرو  می برد. از جمله این مباحث مبتلابه بحث روابط روزمره اجتماعی است.
اسلام زن و مرد نامحرم را از صحبت کردن با هم و برخوردهایی که لازمه رسیدگی به کارهای روزمرّه است منع ننموده است البته در صورتی که بدون هیچ شائبه‌ای بوده و به مسائل دیگر آلوده نباشد.
حریم نگه داشتن میان زن و مرد نامحرم در متون روایی و در سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ ذکر شده است، سنّت جاری مسلمین از زمان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ همین بوده و زنانی از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی‌شده‌اند ولی همواره اصل «حریم» رعایت می‌شده است.
اسلام می‌خواهد جامعه عاری از هرگونه نگاه و رفتار هوس‌آلود و سرشار از کار و فعّالیت باشد و زن و مرد فارغ از دغدغه‌های شهوانی به تحصیل و سایر کارهای زندگی برسند لذا زن و مرد از اختلاط بی‌حدّ و مرز از زیر پاگذاشتن حریم‌های عفاف و شرم و حیا باز داشته تا سلامت فرد و جامعه تأمین گردد.
نکته ای که در باب حجاب بد نیست اشاره کنیم این اینکه، حجاب امری ظاهری و در ارتباط با جسم است و عمل به این امرظاهری برخاسته از اعتقادات و باورهای درونی افرا است، پوشش ظاهری افراد به ویژه زنان را حجاب می‎گویند، که مانع از نگاه نامحرم به آنان می‎شود. و امّا عفاف نوعی حجاب درونی است که انسان را از گناه باز می‎دارد. حفظ چشم، گوش، قلب و تمامی اعضاء و جوارح از هرگونه خطا و گناه عفاف است که حاصل این عفت و حجاب درونی، پوشش یا حجاب بیرونی است. به تعبیری لطیف‎تر؛ حجاب میوه عفاف است و عفاف ریشه حجاب. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این گروه از حجاب تنها پوسته ظاهری بی‎معنا دارند، و از سوی دیگر کسانی که ادعای عفاف کرده و با تعابیری همچون؛ من قلب پاکی دارم، خدا با قلبها کار دارد، آدم باید چشمش پاک باشد و... باید در قاموس اندیشه خود نکته‎ای اساسی را بنگارند و آن این است که مگر می‎توان رابطه بین ظاهر و باطن را نادیده انگاشت. ظاهر هم نشانه باطن است؛ چرا که «رنگ رخسار خبر می‎دهد از سر ضمیر». درون پاک، بیرونی پاک می‎پروراند و متانت در سلوک و رفتار ظاهری و سنگینی در انتخاب و پوشش از عفاف درونی خبر می‎دهد.
حجاب اسلامی با هر نوع پوششی که موجب تحریک و تهییج و جلب توجه مردان نامحرم گردد منافات دارد و آن نوع لباس و پوششی که بهتر حدود شرعی را حفظ می‎کند بهترو کامل است. استفاده از چادر مشکی با فلسفه حجاب و پوشش زنان در مقابل نامحرم که همان عدم تحریک و تهییج در مقابل نامحرم و ایجاد آرامش روانی در جامعه است، بیشتر و بهتر سازگار است.
از دیدگاه روانشناسی رنگ‎ها این یک واقعیت مسلم است که رنگ مشکی رنگی صامت و غیر فعال است که باعث جلب توجه نمی‎شود.
همچنین بعضی از مراجع تقلید چادر مشکلی را بهترین نوع حجاب دانسته ‎اند از جمله رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله خامنه‎ای در این باره می‎فرمایند: «من می‎گویم چادر، هم بهترین نوع حجاب است و هم نشانه ملّی ماست که هیچ منافاتی با هیچ نوع تحرّکی از زن ندارد. اگر واقعاً کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری به معنای تحرّک باشد، لباس رسمی زن می‎تواند چادر باشد که بهترین نوع حجاب است. البته می‎توان محجّبه بود و چادر هم نداشت. منتها همین جا هم باید آن مرز را پیدا کرد. عده‎ای از چادر فرار می‎کنند به خاطر این که هجوم تبلیغاتی غرب دامن گیرشان نشود. امّا از چادر فرار می‎کنند به آن حجاب واقعی بدون چادر هم رو نمی‎آورند چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار می‎دهد. تصور نکنید اگر ما فرضاً چادر را کنار گذاشتیم آن مقنعه کذایی را... درست کردیم، دست از سرما برمی‌دارند. نه،‌آنها به این چیزها قانع نیستند، بلکه می‎خواهند همان فرهنگ منحوس را در این جا مثل زمان شاه که زن اصلاً حجاب و پوشش نداشت عمل بشود.»
در حدیثی آمده حضرت علی ـ علیه السّلام ـ کراهت داشت تا به زنان جوان آغاز به سلام کند، و پیرامون حکمت آن فرمود: «ترس از آن دارم که تحت تأثیر صدای او واقع شوم و ضرر آن از ثوابی که از سلام می‌برم بیشتر شود.»
و در حدیث دیگری پیرامون شوخی و مزه‌پرانی زن و مرد نامحرم آمده است: «ابوبصیر می‌گوید: به زنی در روخوانی قرآن می‌دادم کمی با او شوخی کردم؛ وقتی خدمت امام باقر ـ علیه السّلام ـ رسیدم به من فرمود: چه چیزی به زن گفتی. رنگم پرید و خجالت کشیدم. بعد فرمود: دیگر به طرف آن زن مرو و درس مده.»
همچنین احادیثی درباره عذاب کسانی آمده که با زنان نامحرم شوخی و خوش طبعی می‌کنند.
با توجه به آیات و احادیث فوق به خوبی حکم اختلاط و روابط بی‌حدّ و مرزی که متأسفانه دارد در سطح جامعه رواج پیدا می‌کند و حتی به اسم روشنفکری به آن دامن زده می‌شود مشخص می‌شود که برخلاف نص صریح معارف اسلامی و آموزه‌های دینی است.
در مکتب اسلام
  نوشته های دیگران ()
>> ( چهارشنبه 85/8/24 :: ساعت 1:6 عصر)

سلام بر مهدی، جوهر دین و نور یقین، ذخیره الهی و منجی نهائی.
سلام بر مهدی، کعبه مقصود و قبله موعود، سر عظیم و اسم اعظم.
سلام بر مهدی، ستاره طالع و نجم ثاقب، مسیح مسیحها و موعود موعودها.
سلام بر مهدی، صاحب شب قدر و عصاره عصر.
سلام بر مهدی، دیده بان خدا و مظهر هدی، وصی اوصیاء و گزیده اولیاء.
سلام بر مهدی، علم منصوب و علم مصبوب، پرچم برافراشته و دانش انباشته.

سلام بر مهدی، ارواحنا لتراب مقدمه الفداء
.


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 1
بازدید دیروز:  4
مجموع بازدیدها:  80287
منوها
» درباره خودم «


از جنس آسمان


» آرشیو مطالب «

زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385

» لوگوی وبلاگ «