آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام
تفسیر المیزان جلد شش صفحه 433
علامه طباطبایى رضوان الله تعالى علیه
1 ـ در معانى الاخبار به یک طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على(ع)و بطریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامش از على بن الحسین از حسن بن على(ع)
و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع)روایت شده که گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله که رسول خدا را براى مردم وصف مىکرد تقاضا کردم که مقدارى
از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان کند، بلکه به این وسیله علاقهام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت:
رسول خدا(ص)مردى بود که در چشم هر بیننده بزرگ و موقر مىنمود و روى نیکویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلندبالایان کوتاهتر بود، سرى
بزرگ و موئى که پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته میشد شانه مىزد، و اگر گیسوان مىگذاشت از نرمه گوشش تجاوز نمىکرد.رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریک و
طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود که در مواقع خشم از خود پر مىشد و این رگ به طورى براق بود که اگر کسى دقت نمىکرد خیال مىکرد
دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت کشیده بینى است، محاسن شریفش پر پشت و کوتاه و گونههایش کم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و
دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و موى وسط سینه تا شکمش باریک بود، و گردنش در زیبائى چنان بود که تو گوئى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گوئى نقره
است، خلقى معتدل، بدنى فربه و عضلاتى در هم پیچیده داشت در حالى که شکمش ازسینه جلوتر نبود، فاصله بین دو شانهاش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود، مفاصل استخوانهایش
ضخیم و سینهاش گشاد و وقتى برهنه مىشد بدنش بسیار زیبا و اندامش متناسب بود، از بالاى سینه تا سره خطى از مو داشت، سینه و شکمش غیر از این خط از مو برهنه بود ولى از دو
ذراع و پشت شانه و بالاى سینهاش پر مو، و بند دستهایش کشیده و محیط کف دستش فراخ و استخوانبندى آن و استخوانبندى کف پایش درشت بود.سراپاى بدنش صاف و استخوانهایش
باریک و بدون برآمدگى بود، و گودى کف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو کف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى که آب بر آن قرار مىگرفت،
وقتى قدم برمىداشت تو گوئى آنرا از زمین مىکند و بارامى گام برمىداشت و با وقار راه مىپیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود که تو گوئى از کوه سرازیر مىشود،
و وقتى بجائى التفات مىکرد با تمام بدن متوجه مىشد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آنقدر نافذ بود که کسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر
کس برمىخورد در سلام از او سبقت مىجست.